عزیزک ماهوش غزل پونه ام
خدا که می خواست تورا بیافریند آبش را از انگور برداشت و خاکش، گردی بود که روی کاکل گندم نشسته بودو ورز دانش افتاد دست...
مهربونی این طرف دیواره
برف دلش نمی خواست ببارد آسمان اما درد داشت و به خودش می پیچید.برف هی داشت خود خوری می کرد که گندم به خانه برسد اما این...
شعر بلند لبهایت را انار می داند و بس
خدا گفت درخت شو .... دلش گرفت : درخت ؟ اما من دوست دارم آدمی باشم که می دود در دشت .دخترکی با دامنی از شاهپرک و عطر...
انصافا عجب هلال هایی رو به تمثیل کشیدی رفیق
با این حساب ما حالا حالا ها عید نداریم
همه جا اخم و ابروهای 78
بهت حسودیم شد
و اما حکایت بندگی
باز بهت حسودی می کنم که بالاخره روز آخر تونستی بفهمی حکمت و راز و رمزش رو
من که مثل حکایت فضیل عیاض شدم...به قول خودش :
گاه آن آمد و از وقت نیز گذشت...
ماه و سال هم تموم شد و ما
ناخوانده رمز مقصود از کارگاه هستی
برای آنان که همه زندگیشان همنشینی ماه وستاره هاست هر روز عید است و هر شب شب رویت هلال...زندگیتان آفتابی و شبهایتان به زیبایی ماه شب چهارده...عیدتون مبارک...اندیشه تان بر دوام
راز هر روزه حول عید در زندگی تان را کشف کردم...این همه دعای خیر که پشت سرتان هست قطعا انرژی مثبتی به زندگی تان خواهد داد دستان گره گشایتان پر توان عیدتون مبارک ومن هنوز در حیرت دعای چهل روزه ام
انصافا عجب هلال هایی رو به تمثیل کشیدی رفیق
با این حساب ما حالا حالا ها عید نداریم
همه جا اخم و ابروهای 78
بهت حسودیم شد
و اما حکایت بندگی
باز بهت حسودی می کنم که بالاخره روز آخر تونستی بفهمی حکمت و راز و رمزش رو
من که مثل حکایت فضیل عیاض شدم...به قول خودش :
گاه آن آمد و از وقت نیز گذشت...
ماه و سال هم تموم شد و ما
ناخوانده رمز مقصود از کارگاه هستی
سبز باشی
عیدت مبارک
عید لبخند شماست لبخند مهربانی
ومن حسادتم را نوشتم
امید که از یادم نرود
رنگ دلت خنک باد ومستی عید نوش باد
وقتی هلال ماه
مانند ابروان تو باریک می شود
من نه ، تمام شهر
با قصد دیدنش
بر بام می روند
" احسان پرسا "
بر بام می روند...
زیبا بود سپاس
Wowwww
che khabare inja?
salam eidetun mobarak
هیچی یه کم آزادای دادن جو گیر شدم....
سلام
عید شماهم خجسته
تا ز رویت گرفته ام روزه
جز به یادت نکرده ام افطار
چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم…
اللهم عجل لولیک الفرج
بدون او....نه...هست همین حوالی دارد برایمان دعا می کند که بقیه سال هم مثل این چند روز عاشق بمانیم
به می فروش بگو سی شب است منتظرم
بیا که گوشه ی ابروی ماه را دیدم ...!
در شهر هرچه مست بود بردند به شب نشینی ماه
برای آنان که همه زندگیشان همنشینی ماه وستاره هاست هر روز عید است و هر شب شب رویت هلال...زندگیتان آفتابی و شبهایتان به زیبایی ماه شب چهارده...عیدتون مبارک...اندیشه تان بر دوام
راز هر روزه حول عید در زندگی تان را کشف کردم...این همه دعای خیر که پشت سرتان هست قطعا انرژی مثبتی به زندگی تان خواهد داد
دستان گره گشایتان پر توان
عیدتون مبارک
ومن هنوز در حیرت دعای چهل روزه ام
نه جان برادر
هرچه مست بود را نبردند
در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم ...
گرحکم شود که مست گیرند
در شهر هرآنچه هست گیرند
شایدم شهر خالی شده
بردند برادر بردند
بر دار شد هرچه حلاج بود
تمار را کشتند
و
شهرهفتم عشق
خلوت ترین مکان جهان بود
ماه هم حکایت دل ما و دلتنگی جمال اوست ... گاه تمام دل درگیر است و گاه در گیرودار روزمرگی ها ...
سلام برادرم . ماهتان همیشه بدر . عیدتان مبارک ...
ماه را که سر ببری چند دیوان غزل نگفته جاری می شود در چشمه ها و بیشه ها...
سلام مهربان آبی.ماهتان پراز ساز و آواز
عید خجسته
و حکایت آن قرآن و نام شما هنوز مرا به فکر می اندازد مهربان برادرم ...
راستی , قالب نو مبارک.
ومن هنوز در حیرت که نشانه آن خواب چیست؟ می ترسم
سپاس
هنوز به تمام زیر و بم این خانه اشنا نشده ام
سلام مهربان برادر بهارانه ام
بروز نمیشوید؟
سلام
چشم
کجایید برادر ؟ دلتنگم ...
سلام.
سلام مهربان آبی
حاضر
غیبت موجه بود...اجازه
گفتگو در تنهایی تغییر کاربری داد
خوشحال ومست....