متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم
متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم

می بخشیم اما فراموش نمی کنیم



 دهکده بزرگ ما اسیر دیوار خانه هاست.وگرنه این سو آبادی همانقدر آسمان دارد که سمت دیگرش...

من عاشق باغ انگور پایین آبادی ام.پدرم میگوید آفتاب پایین آبادی سخاوتمند است من اما به دستان باغبانش معتقدم که هروقت دزدکی سرک کشیدم انگور برایم گذاشته بود سر دیوار

دیوار ها نمی گذارند مهربانی تقسیم شود کاش دیواری نبود تا ما مهربانی را بی هول و ترس تعارف کنیم و آب باغ پایین دست را گل نمی کردیم

دارم قد می کشم حتی از بابا هم بلندقد تر شده ام و باید مستقل شوم اینجا استقلال یعنی دیوار جدید...

کاش پول این همه آجر، این همه سیمان، این همه تفنگ خرج کشت گل رزمی شد...صرف تاکستان...صرف مهربانی

ما حتی توی خانه مان دیوار داریم اتاق خواب...آشپزخانه...پذیرایی...

از همه بدتر دیوارهای نامرئیست...من دوست دارم بروم سر جای همیشگی پدر بنشینم اما دیوار دارد...دیده نمی شود اما من حق ندارم جای پدر بنشینم...حتی سجاده برادر کوچکم دیوار داردووقتی با خدا حرف می زند من حق ندارم کنار دستش بنشینم....من از دیوار می ترسم

شنیدم در پایین آبادی مرد انگور چین دیوار خانه اش را برداشته است...دیوار های نامرئی...هیچ دیواری نیست برای همین است که سخاوت آفتاب در دستانش دو صد چندان شده است

او امروز مرد....به همین سادگی اما من اشک تاک ها را دیدم...اشک درخت ...حتی خورشید

پی نویس :

« می بخشیم اما فراموش نمی کنیم » این را ماندلا گفته بود.همین جمله جلوی جنگ خانمان سوز آفریقا را گرفته بود کسی که 27 سال در سلول انفرادی فرصت داشت تا برای انتقام نقشه بریزد اما لبخند زد و در اوج قدرت کنار رفت .رهبری آزادی بخش آفریقا مرد و به احترامش تمام پرچم های دنیا نیمه افراشته شد.جهان مردان صلح را می ستاید.جهان تشنه صلح است تشنه عشق....آه آی عشق چهره آبیت پیدا نیست...

نظرات 16 + ارسال نظر
بهار بی خزان جمعه 15 آذر 1392 ساعت 18:15 http://idea90.blogsky.com

سلام
خیلی زیبا نوشتید. دیوارهای نامرئی همان حصاری است که هریک از آدمها بدور خود کشیده اند. حصاری از ادراکات ومفاهیم خود از دنیا حصاری که شاید هیچ کس دیگر به آن را ه نیابد چون درک هرکس از جهان فقط وفقط مخصوص خودش است .

سلام
ما باهمین دیوار نامرئی خود را محصور کرده ایم...گاه خودمان دیوار را درست کرده ایم که کسی به درونمان رخنه نکند گاه دیگران و گاه نگرش اجتماعی و سیاسی و...دیوار شده اند و چشم انداز را از ما گرفته اند

سرزمین آفتاب جمعه 15 آذر 1392 ساعت 18:45

سلام عزیز

هنوز متن زیبات رو نخونده بودم که این ریتم زیبای ابالفضل منو برد از اینجا... به کجا نمی دونم...شاید به تو در توی گم شده ی دل خودم.اما...

دست مریزاد

شماهم مثل ریحانه خانوم همیشه دو وجه دارید
که وجه اول فورا آدم رو از دنیا جدا می کنه و می بره به یه عالم دیگه...قبل از اینکه بتونه خودشو پیدا کنه

آقا ضربه فنی رو قبول داریم ! تسلیم

سلام مهربان

تسلیم منم که بدانی تک وجهی هستم و بازنده مهرتان

سرزمین آفتاب جمعه 15 آذر 1392 ساعت 18:48

هم آفریقا
و هم در نهایت انسان قرن حاضر
پدر خودش رو از دست داد

یک انسان بزرگ که فارغ از تعصب ها و عصبیت های پوچ و بیهوده فقط به ارج و قرب انسانها خصوصا انسانهای زجر کشیده فکر می کرد و بیشترین بخش از سالیان ارزشمند عمرش رو در زندان به پای این آرمان بلند و مقدس فدا کرد
روحش شاد

ممنون که ...

آفریقایی ها پدر بزرگ صدایش می کردن...پدر معنوی جنبش های آزادی خواه بودن...
دارم به این فکر می کنم که این سلول های خاص چه دارند که تاثیر گزاران مهم جهان عمری گذرانده اند در تنهایی مثل تنهایی پیامبران به گاه چوپانی

روحش شاد
پرچم دلم نیمه افراشته است

طهورا جمعه 15 آذر 1392 ساعت 21:15

بیست و هفت سال مبارزه ی ماندلا ...مبارزه با نژاد پرستی...روزهای غمگین همیشه در دل می ماند "می بخشم امّا فراموش نمی کنم "...
سلام برادرزاده
مثل همیشه خواندنی بود.

یک روز هم اط سرمن زیاد است 27 سال زندان بعد با یک لبخند ببخشی....

سلام عمه خوبی ها

لال...:

سمیرا شنبه 16 آذر 1392 ساعت 10:14

پیامبر در فتح مکه،گاندی در هند و ماندلا بعد از پیروزی هایش با روحی بلند و قلبی خالی از کینه جامعه خود را ساختند ما از کدام طایفه ایم که کینه جویی را اولین کلمات کودکانمان ساخته ایم ...؟ من هم از دیوار بدم می آید...خداوند دنیای بی حصار آفریده بود

lما از کدام طایفه ایم؟....آه
خدواند دنیای بی حصار آفریده بود...چقدر زیبا وبه جا

طهورا شنبه 16 آذر 1392 ساعت 10:38

البته باید دانست چه چیزی را بخشیده اند؟ ...حق خودش را یاحق پایمال شده ی مردمش را!
خلاصه بعد از آن بخشش ...چیزی عوض نشد ...و دشمنانشان ...نبخشیدند ...حق مردمش را...نبخشیدند...
صبح بخیر برادرزاده.

حق خودش را...می توانست دیکتاتور شود اما نشد...نخواست

قرار نیست چیزی عوض شود...همینکه دیکته شان بی غلط است کفایت می کند

دقایقتون بر مدار مهر و لبخند

ژیکان شنبه 16 آذر 1392 ساعت 19:06

.امروز انسانی از این دنیا رفت که نماد تاریخ مقاومت قرن اخیر بوده ...از مبارزه مسلحانه در شرایط تبعیض نژادی شدید آفریقای جنوبی شروع کرد و با تحمل 27سال زندان ..پا به دوران مبارزاتی جدیدی گذارد..دوران مبارزه بدون خشونت علیه فقر و اسارت........ بااینکه میتوانست سینه ای پر از کینه و نفرت داشته باشد...ولی فقط از بخشش و عشق و همزیستی و تفاهم می گفت ......

"ماندلا" تکرار نخواهدشد....

یادش ماندگار....

قط از بخشش و عشق و همزیستی و تفاهم می گفت ......

می گفت ...نه می گوید....حرفهای بزرگ وانسانهای بزرگ نمی میرند ...


تکرار باید شوند....تا جهان از آن عشق شود

طهورا شنبه 16 آذر 1392 ساعت 20:40

نلسون ماندلا: امام خمینی رهبر تمام نهضت های آزادیبخش جهان بود

نلسون ماندلا مرد بزرگی که لفظ "رهبر" به کار میبرند ...
اگر ما رهبرانمان را خوب بشناسیم هرگز آرزو نمی کنیم که فرد شایسته کنار برود.هرگز
رهبر را می خواهیم برای هدایت جامعه ،پیامبر (ص) بیست و سه سال جامعه را هدایت کردند ،نعوذبالله دیکتاتور بودند؟!

نعوذبالله....زبان لال...عمه خانم....مباد که جز مهر از نام پیامبر چیزی بردلم جاری شود. در

اتفاقا گفتم که رهبران بزرگ جهان طعم این سالهای رنج را به دوش کشیده اند
گفتم که این بزرگان می توانستند بین بخشش و دیکتاتوری انتخاب اولیه را انجام بدهند...پیامبر مهربانی در فتح مکه بخشیدند که این یعنی اوج سخاوت ورحمت العالمین بودن
از امام عزیز تا مقام معظم رهبری این تنهایی را کشیده اند تا پخته شده اند
هرگز آرزو نخواهم کرد فرد شایسته ای کنار برود هرگز....

اگراز ماندلا حرف می زنم بخاطر همین چشم پوشی در اوج قدرت بود ...ماندلا می توانست قذافی شود ...نه؟

سهبا شنبه 16 آذر 1392 ساعت 22:00

دیوار, دیوار , دیوار ... چقدر این دیوارها در عمر کوتاهمان زجرمان می دهند ! چقدر دیوارها بال رویاهایمان را می چینند و دست آرزوهایمان را کوتاه می کنند ! چقدر دیوارها درد می آفرینند ... درد ... درد تنهایی ...
کاش همه دیوارها فقط از آجر بودند که اینگونه تحملش آسان تر بود ! ای امان از این دیوارهای نامرئی ... دیوارهای ذهن و فکر ... چارچوب های بسته دلها ، مغزها ، روحها ...
کاش ...

دیوارها درد می آفرینند ...
شاهکار بود...دیوارهای نامرئی دست دل را زخم می کنند خراش می دهد

سهبا شنبه 16 آذر 1392 ساعت 22:06

سیاست را نمی شناسم , اعتراف می کنم ماندلا را هم ... بیش از یک نام نمی دانم از او ...
اما یقین دارم که انسانهای بزرگ , فارغ از هر دین و آئینی , هماره خواهند ماند و از خود نام و روش نیک زیستن را به یادگار خواهند گذاشت .
یادش گرامی .
سلام برادر .

سلام عمیق آبی خدا
آبجی خانم...با روحیه گذشت ماندلا کار دارم نه سیاست...همینکه آفریقایی ها لقب پدربزرگ داده اند تایید بزرگی روح ایشان است...
من با مسلک ومذهب وزنشان می کنم...تنها نیک زیستن شان کافیست

فرهاد شنبه 16 آذر 1392 ساعت 22:26

خب من نمی شناسمش اولین باره اسمش رو می شنوم
فقط از رو قیافه اش فهمیدم آفریقاییه
در هر صورت خدا بیامرزتش
ایشالله که جاش بهشته
غصه نخور اردکی

بهشت حاصل افکار دنیوی ماست و تشخیصش با خدا...
منم زشتم و سیاه لابد آفریقایی ام

فرهاد شنبه 16 آذر 1392 ساعت 22:37

تو زشتی پسرخوب؟؟؟
شاخت بزنم؟
پس چرا من دلم میخواد کبابت کنم بخورمت؟؟؟

زشتم...شک داری؟
شاخ...کی خدا شاخ داد به فرشته ها...فرهاد و فرشته

کباب اردک طعم خاک میده

مذاب ها یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 21:33

تو بکارت کدامین نگاهی به آفتاب ؟....
و نگاههای مرده ، بر کدامین معصیت چشم میچرانند ؟....
تو خیال انگیز ترین معصومیت یک وجودی...
و نگاه های مرده ، مأیوس ترین باور یک عصمت....
هردم ناشکیب تر از چزخش ثانیه ها، شکل تاریخ میشوند....
بی هیچ باران تطهیری و بی هیچ نشانی از طلوع افتاب، در سرزمینی که هبوط کرده اند....
و تو همچنان پر میگشایی، و تو همچنان اوج میگیری، و تو همچنان صعود میکنی برای دریدن حجاب....
ای راه بلدِ جهان اثیری....
از زلف های پریشان ماه که میگویی ....
دل را بدجور پریشان میکنی....
کاش مردمکهای چشم ها آنقدر بزرگ بودند که عکس ماه در آنها اینقدر کوچک نمیشد و به اندازهء همه ماه پریشان میشدند به اندازه همهء پریشانی اش ، به اندازهء تلاطمِ همهء دریاها و اقیانوسها.... به اندازه ی دل تو....

این مرزها را هرگزخداوند به وجود نیاورده است . ماهاتما گاندی

من به کسانی که از مذهب خود با دیگران سخن می گویند و تبلیغ می کنند مخصوصاً وقتی که منظورشان این است که آنها را به دین خود در آورند هیچ اعتقاد ندارم. مذهب و اعتقاد با گفتار نیست بلکه در کردار است و در این صورت عمل هر کس عامل تبلیغ خواهد بود . ماهاتما گاندی

تنها از طریق عشق است که می توانیم به حقیقت برسیم، زیرا خداوند، نه تنها حقیقت است، بلکه عشق نیز هست. در نتیجه، بدون عشق به حقیقت، هیچ تجربه ای از حقیقت وجود نخواهد داشت، به بیانی دیگر ” اگر می خواهیم روزی شاهد نفوذ حقیقت در تمامی جهان باشیم، باید به جایی برسیم که کم اهمیت ترین موجود جهان خلقت را به اندازه خود دوست بداریم و برای رسیدن به چنین جایی، نباید از هیچ یک از ابعاد زندگی بگذریم”. ماهاتما گاندی

سلام امپراطور بهار
فقط میتوانم بگویم کاش بعد از مرگ ، روحم به اندازه روح چنین انسانهای بزرگی شاد باشد....

دست مریزاد بزرگوار.

تنها از طریق عشق است که می توانیم به حقیقت برسیم...

روح من در تک تک واژگانتان می جوشد...دست مریزاد

سلام مرد آسمانی
هست....روحتان بزرگ هست این را سکوت پرمعنایتان به من گفت

مذاب ها یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 21:45

وقتیکه اینگونه از عشق و پیوند،
حنجره آواز میسراید،
بت ها هم خدا پرست میشوند
و پیامبران رسالتشان بپایان میرسد ،
و مولود چنین پیوند عارفانه ایی ،
باوری عارفانه است
که شیدایی را تجربه ساز است
و در اینجا احساسی ظهور میکند
که از عشق خداست! ....

میبخشیم اما فراموش نمیکنیم ...

شنیدم در پایین آبادی مرد انگور چین دیوار خانه اش را برداشته است...دیوار های نامرئی...هیچ دیواری نیست برای همین است که سخاوت آفتاب در دستانش دو صد چندان شده است....

باز هم بنویس شراب هفت ساله را دوست خوبم....

من که مبهوت قلم شما هستم....شراب نگاه مست شماست

مذاب ها یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 22:00

تازیانه بر کدام پیکر، در خون غوطه میخورد وقتیکه ننگ بردگی به جنگ برای آزادی تغییری ایدئولوژیک بدهد؟ تحمل درد شلاق ،یوغ استعمار و استثمار را بر گردن می آویزد و مستعمره اگر خواب آزادی را میبیند باید هنگام بیداری بجای درد شلاق، زخم شمشیر را پذیرا باشد ..... شاید آنگونه تعبیر خوابش آزادی باشد. (حرف های تنهایی)

شاید نه....حتما تعبیرش همین است...
معرکه است...دست مریزاد

مذاب ها یکشنبه 17 آذر 1392 ساعت 22:10

من بهشت را نقاشی میکنم
پشت پلکهای خیس خلوت نگاهت....
و انقلاب سفید قلب تو را هیچ تاریخی نخواهد نگاشت!...
تاریخ تنها انقلاب های سرخی را می نگارد که در آنها
خون انسانها ریخته شود
و نه اشکهای شوقشان !....
و این اتفاق عجیبی است !....
که تاریخ تداعی رنگ سرخ باشد
و نه شور عشق ....
حالا تو بگو ، ای سرزمین باورهای من
که در کدامین حادثه نامت حک شده ....
(حرف های تنهایی)

شبت بخیر امپراطور بهار

ناک اوت شدم در اندیشه وشعر

شبتون همرنگ پرواز پروانه ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد