متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم
متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم

آیه مهربانی



وقتی هیچ چیز آرامت نمی کند خنده دار ترین چیز  داد و بیداد است و حتی  اشک....


الان که نه نیم ساعت پیش می خواستم جیغ بکشم اما  این آپارتمانهای نقلی مجال عطسه را هم نمی دهد چه برسد به جیغ

گفتم خداااااایا .....خودش دست به کار شد و از اون جایی که من به درگاهش راهی ندارم برام  پیامبر فرستاد...


 پیامبر  باران و قلم برمن وارد شد و یک آیه خواند:


«  خـــــــــــــــــــدا دروغ نیست »


من آب شدم آرام و روان.....


خدایا چه می کنی با دل بنده ات خودت میدانی آیه های روشن و چشم تار من....


تسلیم

نظرات 14 + ارسال نظر
طهورا چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 06:19

و ما هم آب می شویم آرام و روان از شنیدن این آیه ی مهربانی از زبان راوی ...
این جمله آخرتونو چند بار زمزمه کردم ...در این سپیده دم ...دستانتان همیشه گلباران محبت و عشق ...باد .
سلام مردِ بهار
بهار آوردی ؟ در دلهایمان.

هنوزم در شوک این آیه ی مهر هستم

« خــــــــــــــــــــــــدا دروغ نیست »

سلام عمه مهربان روزگار
بهار از سمت شمال دستانت می وزد مگر نه باد صبا؟

سرزمین آفتاب چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 08:15

"اَلا بـِذِکرالله تـَطمَئنَ القلوب "

حسودی نمی کنم.ولی غبطه می خورم بحالتون که براحتی و همیشه کانکت هستید . اونم وایرلس و وای فای !!
من که مدتهاست مودمم رو گم کردم
خودم رو هم !

وایرلس؟ وای فا؟
بابا من یکی نفتی کانکت میشم

مگه مخابرات هم مودم میخاد؟شما که درمرکز ارتباطات مستقرهستید

دلتنگتان بودم مهربان آفتابی

زهرا چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 11:00

سلام عمو امپراطور
منم مثل سرزمین آفتاب بهتون غبطه میخورم

سلام کربلایی
غبطه؟

نه....خدا آنقدر مهربان است که پرستار اهل دوزخ باشد

سرزمین آفتاب چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 11:35 http://sarzamin-aftab.blogsky.com

نه استاد
منظورم کانکت به اون بالایی بود

وگرنه این روزها با هر گوشی دوزاری مثل گوشی من هم می شه یه جورایی به اینترنت وطنی کانکت شد

کانکت واقعی ، اونم از نوع ارتباطات شما با حضرت دوست منظورم بود... ارتباطتون دائمی و بی نیاز به ف.ی.ل.ت.ر شکن

میدونم حضرت استاد

شما در مرکز ارتباطات با اون بالا تشریف دارید وما از طریق خطوط شما کانکت میشیم

ژیکان چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 12:07

ما بنده های تقصیرکار همیشه تسلیم میشویم در برابر مهربانی خدا...
شاید هر کداممان یک پیامبر در دلمان داریم
سلام

شاید هرکدام....

زیبا بود


سلام

سمیرا چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 19:13

یه زمانی شدیدا دنبال معجزه بودم..دلم میخواست بهم ثابت کنه که من براش با بقیه فرق داره..دلم میخواست بدونم همونقدری که من عاشقشم اونم دوستم داره؟ دوست داشتم هرجور شده باهام حرف بزنه...اونقدر طول کشید که نا امید شدم...شاکی شدم..عاصی شدم...لب به گلایه گشودم...باران اشک که تمام شد یه کم که زلال شد دلم یه کم که دقت کردم دیدم همه ذرات هستی به هزار زبان در سخنند...هر چیزی شد یک نشانه که باهام حرف بزنه...هر آدمی...هر بادی...هر برگی...هر کبوتری ...هر ذره ای.. یک قاصد شد برای رساندن عطر نفسهای یار...وقتی غرق در سوالات بی جواب میشم ..وقتی از دنیای پست و آدمهاش خسته میشم...وقتی کم میارم..وقتی دلتنگ و دل گرفته و دل شکسته میشم....حسش میکنم کنارم...چونان که در هستی جز من بنده ای ندارد و چونان که جز من عاشق هیچکس نیست....زندگیتان سرشار از عطر آغوش گرم خدا......

معجزه هست همین طلوع آفتاب...مهربانی آقا احسان عزیز و....اینها معجزه هستند برای اهل یقین....

سرزمین آفتاب چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 20:37

قوی زیبا

لطفا در اسرع وقت "آی اس پی " تون رو عوض بفرمایید. جای به درد بخوری رو انتخاب نکردید شما که خودتون مرکز ثقل اون ارتباطخانه هستید قربان !

راستش رو بخواهید از جایی که هستم راضیم...به قدر کافی آفتاب دارم که سردم نشه....دلیلی برا کوچ و ارتباط نمی بینم

سهبا چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 22:05

چشم اگر تار باشد، آیه های روشن مهربانی او را نخواهد دید ! زیباترین نگاهها از آن شماست برادرم . مرا هم در این لحظه های با او بودن به یاد آورید ...
سلام .

چشم تار را اگر یارای نور نباشد چه؟
لی لی کردن درمسیر نور سراپا ذوق می کند چشم تار را

سلام مهربان

سهبا چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 22:25

اتفاقا چشمی که تار باشد راحت تر نور را تحمل می کند تا چشمی که بیناست ! اینطور نیست برادر ؟

تا چشم عادت کند به نور....

طهورا چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 22:26

این عکس خیلی عالیه ...جمع کردن مهربونی ها ...صداقت ها ...سپیدی ها...
سلام سپید بال

سلام عمه خانم خوبی ها

کاش بشود از غافله مهربونی جا نمونم....

طهورا چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 22:44

عجب نور بارونیِ،برای ما که عادت به نور نداریم ...عینک دودی لازم شد.

یه چند وقتی ناک اوت نشدید

بعضی وقتها نباید داد زد که ناک اوت شدم آخ منگی بعد هر ضربه نئشگی داره مث همین الان

سهبا چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 22:44

لایک به کامنت عمه ! لایک به عکس زیبایتان .

لایک به ضربه های پی در پی

زهرا پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 09:21

اگه اهل دوزخ اینجوری باشند که دنیا گلستان میشه

دقیقا ...اینه که دنیام گلستونه و آخرتم دوزخ
واصل....

زهرا پنج‌شنبه 26 دی 1392 ساعت 11:06

وقتی دنیا گلستان میشه که امام زمان بیان
منظورم این بود عمو

اوه....اون که شاه بیت هستیه...گلستان که سهله.....بهشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد