متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم
متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم

مخاطب خاص ماه و گندم


سوار بر بال قاصدک ایستاده است وانگشت می ساید بر ماه...تابستان که می رسد  آب می داند کدام لب شاعرانه تر است به نشانه گلوی تیر خورده و شیدایی او که بر بلندای نسیم هر روز روی دعایم می نشیند و باهم عکس یادگاری میگیریم و پس زمینه اش لبخند خداست

گفتم خدا یادم آمد که باید اهلی شوم مثل او که مسافر کوچولوی ماه است و گندم و نه از سر اشتباه که به عمد سراز زمین درآورده است تا ماه کمی شوخی کند با لب پنجره

وآب...حدیث مکرر تشنگی نیست آب کمال ترکیب دوعنصراست که جهانی را زنده می کند این زنده شدن را خدا گفته است و من وماه وگندم و قاصدک و آن درخت زالزالک دنج رودخانه جوراج داریم باهم ترکیب می شویم

می گفتی:« .... » ومن  گفتم:« از توانم خارج است»  می گفتی:«....» ومن گفتم:« از من روی برگردانده است» و می گفتی:«...» می گفتی ومن باورم لیز می خورد وحل می شد میان استکان دقایق وتلخ فرو می رفت اما این فعل گفتن آرام آرام اهلی ام کرد به پذیرفتن حالا گندم ها دارند طلایی می شوند و  قاصدک دارد بال در می آورد و ماه هم که فصل شیدایی اش را در بک یا الله پشت سرمی گذارد می ماند دعای من و دلتنگی  شمایی که ترکیب  دو عنصر مهر و یک عنصر آواز هستی و ثمره اش می شود این که روبرویم ایستاده است به سخاوت سرانگشتان باران و بزرگی طعم بامیه دم افطار

خوبست که دارم سربسته برایت گریه می کنم که بدانی تنها سلاح من برای جان سالم بدر بردن همین اشکهایست که می چکد روی بال مرغ آمین

آلبالو ها سرخ شده اند گیلاس ها هم این یعنی برای افتادن باید سرخ بود این افتادن آن افتادن کنج لغت نامه دهخدا نیست این افتادن کپی برابر اصل پرواز است به ذهنتان رجوع کنید طعم اولین افطار زندگی تان ...هرگز از یاد نمی رود آن رطب روی لب...خودم را سپرده ام دست آفتاب  شاید سرخ شوم

این باور را مدیون توأم - ببخش بابت ضمیر بگذار به حساب خاص بودن مخاطب این نوشتار- میخاهم در این باور بمانم مثل ییلاق بین راه چیزی شبیه مسجد یاابالفضل مسیر یزد تا کرمان که بین آن کویر بهشتی است و دلت میخواهد هی بنشینی و هی شعر بخوانی وچای بنوشی...میخاهم روبروی انگشتان ماه بنشینم و مشقهایم را از روی دستت بنویسم 


پی نوشت مخاطب خاص:

.....................................................................

................................................................

.........................................................

نخوانده میدانی کجا ایستاده ای  در باور مقدس انسانیت متمایل به سمت پروانگی

نظرات 12 + ارسال نظر
زهرا شنبه 14 تیر 1393 ساعت 13:47

وای هر خط رو که میخوندم میگفتم چه قشنگه ولی خط بعد رو که میخوندم قشنگ تر میشد
یه بار خوندن جواب نمیده باید چندبار خوندش
سلام عمو امپراطور

سلام مهربان
از مهربانی وپاکی تان این غلو در تعریف حتمی است
سپاس

نشستم به انتظار غروب تا یک دل سیر گریه کنم ، شاید کمی آرام شوم ، غروب آمد و بغض سد راه اشکهایم ، شب شد و هنوز نشکسته شیشه غمهایم، .......................................... مینویسم از غم و دردم شاید آروم بشه درد درونم ، رویاهام بر باد رفته اما قلم نوشتن نه. در پناه حق...

عشقی که توان پرواز را از انسان بگیرد باید کنار گذاشت عشق سراسر شوق است و انرژی ومباد غم رخنه کند که ...

سرزمین آفتاب یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 10:54

به قول آن دوست :

" من لال می شوم "

آن دوست وشما از یک چشمه آب می نوشید: مهربانی...

سمیرا یکشنبه 15 تیر 1393 ساعت 19:17

این روزها لب که به اللهم انی اسئلک باز می شود و خرمای دم افطار که با بسم الله بالا می رود نامتان و دعای عاقبت به خیری تان اولین کلمه بعد از اذان است...شاید باورش سخت باشد اما ناخودآگاه مهرو معنویت وجود شما و معصومیت فرشته های خانگی تان ریشه دوانده در خانه دل...خداکند خانه دلتان همیشه مامن بک یا الله باشد و خدا خودش آغوش بگشاید وقتی صدایش می کنید یا انیس من لا انیس له....خوشبخت آن مخاطب خاص ماه و گندم که چنین کلمات غزل می شوند و خدا موج می زند در لابه لای انگشتان نگارنده....این شبها مارا فراموش نکنید که دلمان در هوای لبخندهای شیرین الیاسین روانه خانه خدامی شود....کاش کاری بیشتر از دعا در توان داشته باشم

چه کاری بالاتراز دعای خیر برای هم؟ تا کی مرگ ...تا کی نفرت...تا کی مردن از حسادت...تا کی خراب بودن دیگران را خواستن بگذار من در لذت اوج مهربانی تان غوطه ور باشم و انرژی ناب هستی را دریافت کنم
خدا لبخنداست بگذار لبخندمان آوازی باشد گیرم گوش وچشمی نخواهد ببیند خدا که میبیند
ریشه هایمان سمت بک یا الله و یا انیس ....دویده است برای اشتراک لبخندهایمان
دعایتان را بر دیده می گذارم

سهبا دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 00:41

سلام دیرآشنای قصه ماه و قاصدک و پرواز....
چند بار خواستم اثری بگذارم و نشد ! شرمنده شما و این نوشتاری که .... به قول برادر آفتابی ام :" لال می شوم "!

سلام خط ممتد مهربانی مسیر خدا
این واژه لال فرهنگ لغت همه مارا تغییر داده است.تسلیم

زهرا دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 14:34

لایک به کامنت سمیرا خانوم
سلام عمو امپراطور
تقدیم به شما
http://s5.picofile.com/file/8129078326/Babak_Ghodamaee_Baroune_Bi_Vaghfeh.mp3.html
و
http://s5.picofile.com/file/8129078692/Hojat_Ashrafzadeh_Mah_o_Mahi.mp3.html

سلام
لایک به مهربانی تان

طهورا سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 18:49

چه زیبا ترکیب انسانیت را در غربت واژه های خاص ،لابه لای خوشه های گندم پیچانده اید...

"گریه سر بسته " ترکیب وصفی مهربانی ...یک دنیا حرف درونش نهفته ...

به سوی خالق مهربان دعایی با نامتان زمزمه کردم .آمین
سلام برادرزاده

سلام عمه خوب شاعرانگی ها
هرچه هست پشت قباله مهربانی شماست در زمزمه دعای نیکتان
ومن چقدر دلخوشم به هوای دم صبح دعا
سپاس

ری حان چهارشنبه 18 تیر 1393 ساعت 00:24

قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن دارد
خــواب،در بستـــر چشمان تو دیدن دارد

وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم
دست در دست تو هــر کوچــه دویدن دارد

تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد
سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد

بیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست
طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد

کودکی چشم به در دوخته ام...تنگ غروب
دل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد

"بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توست
از لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد...!
شعر از: اصغر معاذی


فوق العاده بود . . .عالی

عجب شعری...نمیشه تک بیت انتخاب کرد مث یه سبد گیلاس رسیده نمیشه اولین دونه رو انتخاب کرد...

ممنون

ژیکان پنج‌شنبه 19 تیر 1393 ساعت 15:19

«میخاهم روبروی انگشتان ماه بنشینم و مشقهایم را از روی دستت بنویسم ...»
سرمشق سیاه مشق عشق را باید از روی دستان مهربان تو نوشت...
آنجا که نوشته ای:«برای افتادن باید سرخ بود این افتادن آن افتادن کنج لغت نامه دهخدا نیست این افتادن کپی برابر اصل پرواز استـ»
نگفته میدانم مخاطب خاص ماه و گندمزار دلت خوشبخت ترین آدم روی زمین است... و چشمانش تنها دلیل ردیف شدن قافیه های غزلها و ترانه های زندگی است...
خوشا به حال تو که چنین مخاطبی داری...
سلام آرامِ روشن شبهای تار!

سلام مهربان
نگفته پیداست همه مشق ها را باید از روی دست ماه نوشت و این مخاطب خاص ماه بلند روزهای امیدواریست
خوشا به حال من...
خوشا به حال تماشگران ماه

سرزمین آفتاب شنبه 18 مرداد 1393 ساعت 13:03

دلتنگی
خفه مان کرد
نمی نویسی برایمان برادر جان ؟
دلمان را باد شرطه تابستانی سوزانده و سیاه کرده
کمی نسیم بهاری شاید...
میهمان را دریاب برادر

دلتنگی خفگی می آورد یقه ام گشوده ام اما هوا آنقدر سنگین است مث اولین شب کرسی که منگمان می کرد به سرمای دی ماه...

بودنت هوای دم سحر دریاچه گهر است خنک و عمیق و آمیخته با صدای قمری

زهرا یکشنبه 19 مرداد 1393 ساعت 18:50

سلام عمو امپراطور
چرا به روز نمی کنید خو

سلام
چشششششششم

سمیرا جمعه 24 مرداد 1393 ساعت 20:45

دلتنگ نوشته های دلی تان هستیم چرا نمی نویسید؟؟؟

هوای حوصله غروب پاییز بود بی برگ و آواز
ممنون که حواستون هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد