متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم
متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم

آگر وجونم


خودش را به کوچه علی چپ زده بود که نبینمش اما اشکهایش را می شناختم شبیه مادرم بود با سطلی در دست و لبریز اشک و موهای بافته شده دور دست هایش ...اسم اشک که میآید پاهایم سست می شود در رفتن ماندم و نگاهش کردم با لهجه لکی مویه می خواند که تیغ می انداخت برجگر...

جگرم بخار شده بود در نگاه سردش...به بهانه ای چند ضربه بر سنگ سیاه زدم و لبهایم جنبید به فاتحه اما نگاهش خشک تراز ته گلوی من بود چیزی در اعماق صدایم شکست بی اینکه حرفم را شنیده باشد از لای کت* روی سرش چند کاغذ درآورد و انداخت روی سنگ قبر وگفت: آگر و جونم...روله هی روله....

از سر کنجکاوی نسخه ها را ورانداز کردم بی فایده بود نفهمیدم جز چشمهای پیر زن را...

می خواستم بگویم مادر کمی گریه کن تا سبک شی

خودش پیش دستی کرد و گفت: دکتر چه می دونه داغ چیه میگه اشک نریز

زیر لب گفتم کدوم اشک...نمیدانم چطور شنید که سطل را هل داد سمتم که ببین لب پر شده است از اشک و فقط یه قطره کم است

یه قطره؟

گفت: همون یه قطره کورم می کنه

نمیدونستم چی باید بگم دستپاچه سنگ بر سنگ میکوبیدم که پیر زن گفت: گفتن اگه یه سطل لب ریز اشک بریزم روی سنگ قبر پسرم شب به خوابم میاد.اگه کور شم چطور ببینمش

دوام نیاوردم و دویدم و پیراهنم خیس شده بود از اشک...من اشک داشتم او حسرت یک قطره اش را داشت

من دویدم او همچنان روی سنگ قبر نشسته بود.من دویدم و تمام شدم به همین راحتی و او انگیزه اش دیدن بود ومن...


آگر: آتش

روله: عزیز

کت: دستمال سر زنان لرستان

نظرات 9 + ارسال نظر
زهرا جمعه 31 مرداد 1393 ساعت 15:23

اشک رو بیشتر از لبخند دوست دارم
سلام عمو امپراطور

سلام مهربان برادرزاده ام

اشک آبی است که خانوش می کند و لبخند بالی است که می رود سمت بی نهایت

طهورا جمعه 31 مرداد 1393 ساعت 16:09

سیل اشکی که مادر آورده ست خواب را برده از سرم امشب...

سلام برادرزاده دل گویه های ناب

سلام عمه خوب آرامش و نیایش

اشک دانه تسبیحی است وصل شده به فریاد

سهبا جمعه 31 مرداد 1393 ساعت 22:32

سلام....

سلام مهربان آبی...

ژیکــــــان شنبه 1 شهریور 1393 ساعت 21:53

ماه غریبانه سر گذاشته بود روی شانۀ آرام آهوی دشت،
اشک هایش رودخانه شده بودن و می ریختند توی برکۀ پایین دشت و می رسیدند به پلنگ زخمی که نه پریده بود نه مجنون شده بود...
سنگش زده بودند و مجنونش خوانده بودند
همین زخمی اش کرده بود...
دلش بیشتر زخم داشت و می سوخت...
آهو حریر نازک تنهایی اش را انداخت روی سر ماه...
هیچکس نفهمید که ماه عاشق شده بود...
یک عشق ممنوعه...

پ.ن بی ربط: آنقدر دلم آشفته است که اگر تمام چهره ام دهان شود و تمام وجودم فریاد باز آرام نخواهم شد از دوریِ... بگذریم

آه داشت یادم می رفت
راستی سلام

سلام
خدا دهان را نه برای فریاد که برای سکوت آفرید وگذاشت تا چشمها حرف بزنند ...ماه همه چشم است...

سرزمین آفتاب دوشنبه 3 شهریور 1393 ساعت 17:01 http://sarzamin-aftab.blogsky.com

مرد را دردی اگر باشد خوشست
درد بی دردی علاجش...

نفسی کشیدم لابلای خواندن

دمی از خود بیخود شدم و تا ته تلخ داستان رفتم

قلمت شیرین

مهرتان که هست همه چیز خوش می شود حتی لابه لای تلخی ...

گرمی لبخندتان پایدار

سمیرا سه‌شنبه 4 شهریور 1393 ساعت 12:33

چه سوز کشنده ای داشت این نوشته...چه دردی دارد
سوگواری زنان لر اصیل ترین و جگرسوزترین عزاداریهاست هنوز هم.....خدا نیاورد....

خدا نیاورد....نیاورد...
جگرسوز...حق مطلب همین بود لحن « هوره » شان سنگ را آب می کند

سمیرا چهارشنبه 5 شهریور 1393 ساعت 09:49

هوره منظورتون همون " هی رو" ؟

هوره نام مقام موسیقایی نواحی است که مشترک بین لرها وکردها« سیاه چمانه» ست و براساس گام دو مینور خوانده میشود و از گات های یسناو یکی از زیر شاخه هایش هی رو وجنبه بدوی نیایش است
هوره نقطه مقابل موره که گام دو ماژور اجرا می شود و شاد است

حمید چهارشنبه 5 شهریور 1393 ساعت 16:06 http://boyofrain.blogfa.com

باید بگم این مدل سوگواری برای من وحشتناک بوده. ترس عجیبی سراسر وجودمو میگیره وقتی می بینم زن های لر این کارو می کنن. هنوز هم وقتی میرم باغ بهشت و میبینم دلم می ریزه... اشکم در میاد...

در این شریک هستیم منم اساسی میترسم ...سنگ آب میشه وای به حال دل

زهرا پنج‌شنبه 6 شهریور 1393 ساعت 20:39

خانه های آن کسانی میخورد در بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر

عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانه اش
پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر

گاه گاهی که به درگاه کریمی میروم
راه میپویم نه با پا بلکه با سر بیشتر

زیر دِین چارده معصومم(ص)اما گردنم
زیر دِین حضرت موسی بن جعفر(ص) بیشتر

گردنم در زیر دینِ آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر

آن امامی که «فداکِِ» گفتنش رو به قم است
باسلامش میکند قم را منور ، بیشتر

قم، همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد (چِل اختر) بیشتر

قصد اینبارِ قصیده از برادر گفتن است
ورنه میگفتم از این معصومه خواهر بیشتر

در مقامش مصرعی میگویم و رد میشوم
لطف بابا ها ست معمولاً به دختر بشتر

عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنت را میکنم اینگونه باور بیشتر

مرقدت ضرب المثل های مرا تکمیل کرد
هرکه بامش بیش برفش ، نه! کبوتر بیشتر

چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
اینچنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر

پیش تو شاه و گدا یکسان تراند از هرکجا
این حرم دیگر ندارد حرفِ کمتر ، بیشتر

از غلامان شماهم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر

ای که راه انداختی امروز و فردای مرا
چشم در راه تو هستم روز آخر بیشتر

بر تمام اهل بیت خویش حساسی ولی
جان زهرا(س) ـ چون شنیدم که به مادر بیشترـ

دوستت دارم نمیدانم که باور میکنی
راست میگویم به وا.. از ابوذر بیشتر

* بیشتر هایی که گفتم از تو خیلی کمترند
حسین رستمی
سلام مهربون عموی دنیا

عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانه اش
پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر

سلام مهربان

حرمش کپی برابر اصل بهشت است....ومهربانی اش سند آرامش

روزتان مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد