متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم
متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم

بارانی برای همه


ما با طعم و مزه ها و یادهاست که داریم زندگی می کنیم نه خود مایه اصلی...نیاز نیست چشمت را ببندی همین که نسیمی می آید توی موهایت ته نشین می شود یاد عزیزی می افتی و دلت هوایی می شود برای یک نفس عمیق دوباره از جنس نسیم

شاید بعضی از آدم ها این کارکرد عجیب حسی را داشته باشند اما انگشت شمارند آنها که هیچ چیز مستقیم تورا یاد شان نمی اندازد...نه بویی...نه نگاهی به لبخند و حتی چیزهای دم دستی مثل کشیدگی وااااای گفتن های از سر ذوق...هیچ چیز مشخصی اورا یادت نمی آورد اما همین که یادش می آید آنوقت طعم چای هل دار دم دست عوض می شود حتی تیغ تیز سرما از درز پنجره آنقدر آواز محلی دارد که هی دوست داری این روزهای آخر پاییز ادامه پیدا کند و تو هم چنان در کشف حس های جدید باشی

اینکه چه چیزی تو را یاد او می اندازد هیچ فیزیک دان و نظریه پردازهای فلسفی توانایی کشفش را ندارد بی صدا یادش دق الباب می کند و روزهایت تازه می شوند مثل شکوفه های شفتالو در ردیف باغ های جوراج

با اینکه شاید به تعداد انگشتان دست ندیده ایش اما دیدن که ربطی به ماندگاری حس ها ندارد مگر آدم چند بار باران روز اول عید را تجربه می کند یا ذوق زدگی از شنیدن بوی یاس؟ همین 

همین؟ چه قدر کم است کاش مثل امتحان دوره دبستان می شد می نوشت با رسم شکل و توضیح کامل و می نوشتم تا خودم سبک شوم  چرا که رسم آموختن پاس داشت مهربانی است

همین...

این همین واژه خوبیست برای تسلیم شدن دربرابر مهر در برابر او که تورا یاد چیزهای خوب می اندازد نه چیزهای خوب تورا یاد کسی بیندازد.

سمیرا بانوی قیاسی

تنها دلیل برگشت به این خانه مهربانی شماست که بی چشم داشت حتی پاسخ کوچکی آرام و عمیق حضور دارید.خیالم راحت است که بودن شما نمی گذارد چیزهای ناب که شاه کلید نوشتنم هستند از یادم برود.وقتی یادتان موج می اندازد توی روح و ذهنم و دلگرمم ...

می گویند بچه های کوچک حس افراد را بدون نقاب کشف می کنند و لبخندشان در اوج امنیت اتفاق می افتد نشان به نشان لبخند الیاسین و شعر خوانی هر روزه اش برای شما


بانوی آواز مهر و باران

تولدتون مبارک

نظرات 3 + ارسال نظر
سهبا یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 21:21

تولد بانوی مهربانی مبارک و از شما ممنونم بابت پاسداشت مهربانی که خود نشان مسلم آن هستید. ممنونم برادرم.

ومهربانی از دست شما اب می خورد

سمیرا دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 11:56 http://nahavand.persianblog.ir

اشک بریزم یا بخوانم یا پاسخ بدهم؟ اونقدر خوشحال شدم از به روز شدن این خانه عزیز که لاجرعه سرکشیدم خط به خط کلماتتان را و وقتی بغض از پس صخره های دل به چشم راه یافت و رود شد شرمساری و گونه های قرمز شده ماند از این تعریفهایی که هیچکدامشان را لایق نیستم! دیشب هم براتون نوشتم که من سعادت داشته ام که دوستانی به وسعت اقیانوس دارم ..خانواده سه نفره ای که تک تکشان عزیزند و قیمتی در این روزگار قحطسالی محبت و نامردی رفقای قدیمی...مدتها بود حس ذوق کردن کودکانه به روز تولد را از دست داده بودم شاید به علت بزرگ شدن سنی یا مشغله های زندگی! اما حالا حس میکنم چه خوب که متولد شدم تا دوستانی مثل شما پیدا کنم که کبوتر تخم میگذارد در آرامش چشمانشان و پرستو لانه می سازد در امنیت قلب پر مهرشان...امپراطور مسلم چهار فصل..میخواهم هدیه تولدم را از شما قول برگشتن به این خانه و بازهم نوشتنش را بگیرم که تنها جایی است که سر ذوقم می آورد و حال دلم را خوب میکند...می شود بپذیرید لطفا؟
بازهم ممنونم و تا ابد ملتمس دعای خیرشما به وقت اذان عاشقی...سرتان سلامت دلتان خوش ..

لال می خوانم و سراپا دلم چشمه می شود از معنای معرفت و سخاوت...

طهورا دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 18:24

سلام
خوش آمدید
تولدشون مبارک

سلام عمه تسبیح و سجاده

تولدشون مبارک

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد