
اسفند به نیمه که می آید خوابم می گیرد دلم می خواهد یه چرت نیم روز بزنم و ببینم عصر سیزده به در است
در چرت نیم روز اسفند فایده ای هست که در بیهوده دویدن نیستبیهوده می دویم از این سمت بازار به طبقه چندم پاساژی لوکس و لذتی ساختگی زیر پوستمان می دود که چه دماغهایی بسوزد در برند پیراهن و شلوارمبید مشک بیدار شده است و خرگوش ها سراز پا نمی شناسند و تمام گنجشگ ها با شکوفه های زردآلو سلفی می گیرندنیمه اسفنداست این را آفتابی می گوید که با پیله پروانه چای بید مشک می خورد و بنفشه ها را تکان می دهد که بدوند توی دشت بروند گاماسیاب و صورتی به آب بدهندامروز را به بنان می دهم تا کفش هایم را ببرد سیر بدود توی کرشمه های الهه ناز و برگرداندبرای نو شدن همین قدر بس است که باران دم صبح لاهیجان را توی استکان چایم حس کنمتمام خانه را باران لبریز کرده است گوزنی دارد روی مبل ماغ می کشد و کبوتری از دست هایم دانه بر می داردموهایم شکوفه داده است من درختی شده ام که راه می رود و گیل گمش شاملو را دستش گرفته و می خوانددرخت ها زودتر از ما بهار را بر می دارند و قایم می کنند زیر پوستشان اینست که میوه می دهند نیمه اسفندتان لبریز تولد پروانه و شمعدانی ها
خیلی خوب بود ...
ممنون عمه مهربان بهارانه ها
سلام
اومدم به مغز تعطیلم فشار بیارم یه سلام قشنگ بنویسم دیدم تصنعی می شه
پس... یه سلام خیلی معمولی اما از ته دل و از ته دلتنگی
دلم تنگ شده بود
اومدم دیدم نهههههههههههههههههههه
همه اینجا (وبلاگ هاشون) دیگه کم میان یا نمیان و نمی نویسن
هر جا راحتید همون جا براتون خوش و دلچسب باشه انشالله
سلام مرد آفتابی
مشتاقم