متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم
متروک ترین امپراطوری بهار

متروک ترین امپراطوری بهار

زندگی مرگ تدریجی رویاهاست می نویسم تا باشم

نامه ای وارونه به باران...به گندم


خدانگه دار آبجی نرگس

به امید دیدار

حالا که نامه ام را به پایان می برم به دست تکان دادنی فکر می کنم که در صحن انقلاب حرم آقای خوبی ها.ع. به دیدارمان آمد همان دست هایی که پراز یاد خدا هستند و چند دانه گندم که برای گنجشک ها -ی که من استخدام شان کرده ام که احوال مهربانی را برایم بیاورند- دانه می پاشد.من تمام شده بودم این را همین خدا نگه دار پایان نامه می گوید اما  وارونه خودم را نگاه می کنم که من زشت پیش از این چهار سال چه بودم و حالا...

داشتم به این فکر می کردم که چتر مهم تراست یا باران؟ لابد می گویید باران...صد البته اما نه برای من...وقتی این باران همان باران معروف کدکنی نیست چتر برایم مهم تر می شود وشما چتر هستید چتری که عاشق باران های خوب است و در راه برایم از مهر می گوید و خودش خیس می شود بی این که من دلم بلرزد که نا نوشته هایم را آب خواهد برد.

داشتم به این فکر می کردم که شما شبیه کدام قصه کودکی های من هستید؟ بی درنگ یک نام مثل برق و باد گذشت...شازده  کوچولو... هم او که می گفت:اهلی کردن چیز فراموش شده ای است، یعنی علاقه ایجاد کردن...

علاقه ایجاد کردن همانی بود که تردید مرا شکست یادتان که هست:

شاید سلام ...شاید خداحافظ....شاید

وتهدیدی که سراسر چتر بود و یاد باران و من کاغذی ماندم و زمین گیر شدم و ریشه زدم و درخت شدم

آبجی نرگس 

حالا میانه نامه هستم زیاده سرتان را درد نمی آورم بعضی ها انگشت شمار می شوند در مهربانی و وقتی مثل من وارونه نگاه شان می کنی بیش از یک نفرهستند .آدم ها عادت کرده اند همه چیز را از بالا به پایین نگاه کنند این است که مدام دوست دارند بقیه آدم ها وحتی اشیا کوچک تراز خودشان باشد .اما کافی است یک بار همه چیز را وارونه نگاه کنند...چه قدر چیز های کشف نشده ای روی زمین هست .درخت سیب...گل رز شصت برگ وحتی قاصدک...آه قاصدک بیش از یک بال دارد ...شما هم بیشتراز یک نفرهستید.همین چند سال را مشت می گیرم برای نمونه ای از خروار ...غصه چند نفر را به دوش کشیدی و هیچ کس از غصه هایت خبر دار نشد؟ به این جا رسیدم که اندازه آدم ها به متر نیست یا وزن یا سن ، اندازه آدم ها به حجم همین غصه های دیگران است که به دوش می کشند.

دارم به اول نامه نزدیک می شوم

همان جایی که هیچ تردیدی برای سلام کردن ندارم و قاطعانه سر ارادت فرود خواهم آورد.اول نامه همیشه حال طرف مقابل را می پرسند من که هر روز از گنجشک ها می پرسم اخبار دلت را...پس من نامه ام را چطور شروع کنم؟ نظرتان برایم مهم است:


شازده کوچولو گفت: کم کم دارم می فهمم... گلی هست... و من گمان می کنم که آن گل مرا اهلی کرده است

اما نه کیست این حوالی نداند آبجی من گلیست که مرا اهلی کرده است...چه کنم چطور نامه را شروع کنم که زیبنده مهربانی تان باشد؟ بگذار با بهانه نوشتن این نامه شروع کنم:


شازده کوچولو پرسید : "آیین" چیست؟ 
روباه گفت: این هم چیزی است فراموش شده، چیزی است که باعث می شود روزی با روزهای دیگر و ساعتی با ساعت با ساعت های دیگر فرق پیدا کند.

آبجی خوبم این آیین برای من شتاب زده مهر وماه همان تولد شماست

پس ساده می نویسم اما شما مثل همیشه با تفسیری از بابونه و ریحان و صدای بیشه بخوانیدش:

تولدتون مبارک


سلام آبجی نرگس


نظرات 13 + ارسال نظر
فرهاد جمعه 20 دی 1392 ساعت 14:31

اوه سگو اینجو چه خوره؟ ای جو اینجو هنی تولده....گیلی لی ....
تولد آجیت مارکا

هنی تو آمایی...بیا که خوو موقعی آمیی...گیلی لی دیه وره شی؟

تولده....بو کیک شنفتی؟

ژیکان جمعه 20 دی 1392 ساعت 15:02

تولد بابونه و ریحان... عطر معطر نرگس مبارک

ایشالله هزار سال به سلامتی و شادکامی

آمین


سپاس

سعیده جمعه 20 دی 1392 ساعت 15:27 http://s73.blogsky.com

سلام
آدرس عوض شده بود
این مدت نمی دانستم باید به کجا سر بزنم
امروز به اینجا رسیدم و با خواندن سطر به سطر این نامه هوای دلم بهاری شد
چه زیبا بیان کردید هرآنچه که باید را

تولدت مبارک بانوی مهربانی ها

سلام
ممنون از همه ی مهربانی ها....


تولدشون فرخنده

سمیرا جمعه 20 دی 1392 ساعت 17:05 http://nahavand.persianblog.ir

تولد گل نرگس مهربون مبارک...دست شما درد نکنه مثل همیشه بغض کاشتید و اشک درو کردید.....

شما که یک روح هستید در دو تن می دانید ایشون چقدر مهربانند

ممنون

طهورا جمعه 20 دی 1392 ساعت 17:45

بعضی از نامه ها رو از هر کجای اون شروع به خوندن کنی ...بوی مهر و مهربانی میدن .
مثل نامه شما...دلنشین .
تولدت مبارک نرگس جان.

سلام برادرزاده .

سلام عمه خوبی ها

باران که می بارد اول وآخر ندارد سراسر شوق است و مهربانی

تولدشون مبارک

آغاز امامت مهربانی مبارک

سهبا جمعه 20 دی 1392 ساعت 17:49

نظرم را پرسیدید، بگذارید بگویم. اول نامه حال طرف مقابل را می پرسند , پس شما بگویید :
سلام . می دانم حال دلتان را که گنجشکهای این حوالی حال دلم را در گوش قاصدک ها به آواز خواندند و قاصدکها حال و هوای ابری دل مرا به دل شما پیوند زدند ... حالا من می دانم آنطرفها باران می بارد ... بارانی که بغضهایمان را به هم گره می زند و مهربانی را می بارد بر سر چترهایی که گشوده شده اند تا از نوشته های برآمده از عمق دل, دلی به رنگ آسمان , دلی به طعم انار و عطر بابونه و به زیبایی پرواز باشکوه درناها در برابر هجوم اینهمه باران دلتنگی محافظت کنند ...
دوباره می گویم , سلام ... حال همه ما خوب است ... اما تو ... باور ... "

سلام واژه عمیق مهربانی

باور می کنم که حال دلتان خوش است بگذار ما ومن با همین باور خوش باشیم برای هر تاریخی یک مبدا نیاز است بگذار حال امسالمان از تقارن امشب با میلادخوبی ها شروع شود
بگذار روزهایمان بارانی باشد که شالیزار می خواهد بارانی که گندم های دیم وکوه پایه را به شوق می آورد
امروز خلاصه همه آفتاب های جهان است بگذار از سمت دلت طلوع کند
سال نو مبارک
یا مقلب القلوب و.....

سهبا جمعه 20 دی 1392 ساعت 17:50

سلام برادر . ورق زدن دفتر خاطرات از زبان شما چقدر شنیدنیست ... اینهمه بغض را ...اینهمه باران را ...
حضورتان را شکر...

سلام آبجی

باورکنید هر روز شکر گذار همین چند ورق خاطره ام...همین چند وجب باران...همین حافظ یا آن گیل گمش یا آن.....این همه نشانه....جهان با رازهایش زنده است وکیلدش می تواند یک بیت شعر باشد یا یک سلام خوبی؟

سهبا جمعه 20 دی 1392 ساعت 22:32

گفتید یک بیت شعر کلیدی باشد ، حافظ برایتان خواند :
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد, شتاب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش می طلبی ترک خواب کن
...

امید که امروز آغازی نو باشد بر بهترین روزهای در راه ... یا مقلب القلوب ...
هماره بهاری بمانید برادرم .باز هم سپاس .

حافظ است حافظه تاریخی ملت ایران

نمیدونم چی بگم
درست زده وسط هدف...

تمام ناگفته های دلمه

سپاس آبجی

زهرا جمعه 20 دی 1392 ساعت 23:28

سلام عمو امپراطور
بازم مثل همیشه گل کاشتید
تولد آبجی مبارک
چه نامه خوشگلی

سلام کربلایی مهربان

سپاس....

یگانه شنبه 21 دی 1392 ساعت 21:15

سلام.
واقعا عالی بود..
نوشته های شما جزو معدود نوشته هایی است که با وجود درس و امتحان نمی شود
نادیده اش گرفت و نخواندشان.
ممنون:-)

سلام
به به خانم مهندس...سرافراز فرمودین
چه سعادتی نصیب من شد خوبی این پست باعث حضور شما شد واین ارزشمنده

سپاس

یگانه شنبه 21 دی 1392 ساعت 22:30

من دیگه مهندس نمی شم!!
فکر کنم بهتره بگید دکتر بعد از این!

اوه...ببخشید خانم دکتر
آخرین تصویر ذهنی که از شما دارم با کلاه ایمنی و عینک قاب بزرگ مهندسی است از این به بعد سعی می کنم تصویر تبدیل بشه به رپوش سفید جراحی مغز

ری حان دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 00:20

چشم، زیتون سبز در کاسه، سینه‌ها، سیب سرخ در سینی
لب میان سفیدی صورت، چون تمشکی نهاده بر چینی

سرخ یا سبز؟ سبز یا قرمز؟ ترش یا تلخ؟ تلخ یا شیرین؟
تو خودت جای من اگر باشی، ابتدا از کدام می‌چینی؟

با نگاهی، تبسمی، حرفی، دربیاور مرا از این تردید
ای نگاهت محصل شیطان! اخم‌هایت معلم دینی!

هر لبت یک کبوتر سرخ است، روی سیمی سفید، با این وصف:
خنده یعنی صعود بالایی، هم‌زمان با سقوط پایینی

می‌شوی یک پری دریایی، از دل آب اگر که برخیزی
می‌شوی یک صدف پر از گوهر، روی شن‌ها اگر که بنشینی

هرچه هستی بمان که من بی تو، هستی بی‌هویتی هستم
مثل ماه‌ی بدون زیبایی، مثل سنگی بدون سنگینی
شعر از: غلامرضا طریقی


مبارک باشه

لبخند نصیبتون

معرکه اس غزل ناب معاصر....

از انتخاب شما جز این انتظاری نمی رود

آمین
لبخند در شادی بعد از چله نشینی تان آرزوست

سهبا سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 21:13

سلام برادر .
برای امشب و این لحظه , نمی شود آیینی تعریف نمود که آنرا خاص و ماندگار کند؟
باز هم ممنون محبتهایتان مهربان برادر .

سلام آبجی
آیین مهربانی نبض روشن جهان است...شب چقدر تاریک است اگر مهربانی نباشد افسانه روز را نمی شود قصه کرد...

هر چه هست بازتاب دل روشن خودتان است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد